loading...

آئین مستان

متن روضه هفتم محرم,روضه هفتم محرم,متن مداحی هفتم محرم,مداحی هفتم محرم,متن روضه علی اصغر,روضه علی اصغر,علی اصغر,,متن مداحی علی اصغر,مداحی علی اصغر,

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2234 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1745 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1292 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 696 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 633 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 608 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3494 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6709 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2844 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3814 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3241 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3569 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4141 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3678 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7262 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4952 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5894 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4371 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5539 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4181 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 724 زمان : نظرات (0)

چگونه من آب روان بنوشم

صدایِ العطش رسد بگوشم

واعطشا بکربلا ...

لالا لالا بخواب ای پر شکسته

به پلکت لخته هایِ خون نشسته

خدا راه گلویش را ببندد

بگو راه گلویت را که بسته؟

علی لالای ... علی لالای ...

دلم را از غمت آکنده کردند

تو هر چه گریه کردی خنده کردند

گفت ببینین بچمُ داره گریه میکنه ... آبش بدید ... همه خندیدن

دلم را از غمت آکنده کردند

تو هر چه گریه کردی خنده کردند

به جای آب تیر آمد به سویت

مرا پیشت علی شرمنده کردن ....

خودت دیدی که نامَردَند مادر

برایت نیزه آوردند مادر ...

الهی رنگِ شادی را نبینن

عجب آشفته ام کردند مادر

اصلا همه بدنُ ریختن بهم ... هر کسی هر کی رو کشته بود ، دنبال کشتش می گشت ... دنبال صیدش می گشت ... حرمله گفت: من یه صیدی داشتم اینو پنهانش کردن ... یه جاسوسی که از راه دور حواسش بود گفت :من دیدم ابی عبدالله رفت پشت خیمه ها ...

اومدن با نیزه بدن رو در آوردن ...

سه شعبه بسته راه چاره ات را

ببین این مادر آواره ات را

همان کس که تو را از من گرفته

زدستم می کِشَد گهواره ا ت را

دلم خوش بود با طفل خیالی ...

لذا هرچیزی که غارت کرده بودن آوردن حضرت فرمود: یه چیزی مونده اون رو هم بیارید گفت اون چیه ؟ فرمود اون گهوارۀ داداشم هست .... همون رو باید بیارید ... گفتن پولشو میدیم گفت : ای نانجیب بیشتر این لباسها و مقنعه ها وچادرها و معجرها ، همه را مادرم زهرا بافته بوده ... همین که غنائم را آورده بودن یکی گفت این انگشترِ بابامه ...

استاد مرحوم شیخ محمود نجفی اشکهاشُ می گرفت ، میگفت این اشکها قیمتیِ بگیرید بالا دعا میکرد بِدَمِ المظلوم یا الله .....

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1856 زمان : نظرات (0)

گهواره بی تابی چرا؟ علی نمیخوابی چرا؟

پر شده از صدایِ تو تموم دشت کربلا ...

ترک ترک شده لبات،الهی بارون بگیره

غنچه نشکفتۀ من،دوباره باز جون بگیره

آخه راوی میگه:" اَخرَجَه اَبوه..." باباش بچه رو بیرون آورد ...(همه داشتن نگاش میکردن) "و اِنّه عَطشانٌ..." بچه تشنه بود...

علی بودن سخته برات، وقتی تو خیمه ها باشی

هِی دستُ پا میزنی تا، فداییِ بابا باشی

)با دست و پا زدن گرهی وا نمیشود

تشنه لبم،عزیز دلم، دست و پا نزن ...(

حرمله در کمینِ تِ ، حرمله نامرده علی

بچه میترسه‌.‌ ،خوف میکنه ... سر و صدا که میشه میلرزه ...

حرمله در کمینِ تِ ، حرمله نامرده علی

گمون کنم تیرُ کمون، با خودش آورده علی

کسی بهت آب نمیده، آهِ همه بی اثره

نکن تلظّی پسرم، ببین بابا تشنه تره!

تشنه لب کربلا ، وای حسینم حسین

راس تو بر نیزه ها ، وای حسینم حسین

رقیه میخونه برات "فاللهُ خیرٌ حافظا"

تو میری و پشت سرت،میشکنه قلب خیمه ها

حالا مادرت سوال داره‌‌....

گلوی نازکت مگه، سه شعبه رو تاب میاره ؟!

غصّه نخور عزیزکم، زهرا برات آب میاره

بارون خون میباره از ، زمین به سمتِ آسِمون

حجت قبول شد پسرم، آخه نشون به این نشون

کاش بدونن که گردنت، طاقت نیزه نداره

کاش بدونن تو کاروان، یه مادره یه مادره

شونه به شونه با عمو، حرومیا دور و برت

برو که مادر میخونه، "و إن یکاد" پشت سرت

خدا کنه که بعد تو، بچّۀ کوچیک نبینه

غنچه ای رو دستِ کسی،از روی شاخه نچینه

هر کجا شیرخواره ای دیدمبی قرار غم رباب شدم ...

لا لا لا لا یه کم دیگه دووم بیار ...

یه کم دیگه دندون رویِ جیگر بذار ...

مَشکُ یکی برده که برمیگرده زود

وقتی میرفت همه ش به فکر خیمه بود

نده با اشک زندگیمو به باد

آب میرسه اگه خدا بخواد

عمو رسید کنار علقمه

صدای تکبیرش داره میاد ....

لالایی ... عموش رفته آب بیاره ...

لا لا لا لا مادر تو بشه فدات

خون میبارن فرشته ها با گریه هات

سوخته دلم رو نفسایِ داغ تو

آهی بکش شاید که بارون بگیره

خدا تو رو نمیبره ز یاد

خونده برات بابا وَ اِن یَکاد

الهی که سپیدیِ گلوت

به چشم حرمله نیاد ...

لالایی ... الهی بارون بباره ...

لا لا لا لا منو نکن خونه خراب

چیزی نمونده عموجون بیاره آب

بابات رفته به یاری آب آورش

داره میاد چرا خمیده کمرش ...

علی م داره میزنه دست و پا

بچه م داره می میره ای خدا

ببین هنوز به سمت علقمه ست

نگاه مضطر بابا .....

لالایی ... عموش رفته آب بیاره ...

همسر شهید مهدی نوروزی شهید مدافع حرم میگه شب هفت محرم بود.نذر کرده بودم شب هفت محرم لباس حضرت علی اصغر تن بچه م کنم.بچه رو بدم باباش ببره پیش روضه خوان،روضه بخونن بچه م بیمه بشه،لباس تن بچه کردم رفتیم جلسه.موقع روضه باباش زنگ زد،بچه رو بده.اما بچه م خوابش برده بود؛دلم نیامد بیدارش کنم.میگه چندبار آقامهدی نوروزی زنگ زد،من هربار دلم نیامد بچه رو بیدارش کنم‌.میگه برگشتیم خونه،خیلی ناراحت بودم،به همسرم گفتم دیدی لیاقت نداشتم اقا بچه مو قبول نکرد.

شهید گفت: غصه نخور! آقا یار نمایشی نمیخواد؛آقا یار واقعی میخواد ،میگه فردا یه هو زنگ زد گفت: خانم ساکِ منو جمع کن میخوام برم سوریه ،رفت و دیگه برنگشت.

آخه این مادر دلش نمیاد بچه ای که خوابه رو بیدار کنه... بذار من از یه بابایِ دیگه بگم. از یه مادر دیگه بگم. از یه نوزاد دیگه بگم‌.

سبط ابن جوزی نوشته در تذکرة الخواص:

"لَمّا رَآهُمُ الحُسَینُ علیه السلام مُصِرّینَ عَلى قَتلِهِ..." وقتی آقایِ ما دید اینا دست بردار نیستن ... میخوان بکشنش ..."مُصِرّینَ عَلى قَتلِهِ..." اصرار دارند به کشتنش... "أخَذَ المُصحَفَ ونَشَرَهُ " آقا قرآن رو برداشت ... باز کرد ... "وجَعَلَهُ عَلى رَأسِهِ..." مثل شب های قدر قرآن رو روی سر گذاشت مقابل لشگر تنها شده بود.دیگه کسی نمونده بود ...

صدازد: "بَینی وبَینَكُم كِتابُ اللّهِ ..." کتاب خدا بین من و شما داوری کنه "وجَدّی مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله..." به خاطر جدم، به خاطر قرآن به یک سوال من جواب بدید. "یا قَومِ! بِمَ تَستَحِلّونَ دَمی ...؟! "چرا خون منو حلال میدونید؟ حالا بعضی روایات رو من دیدم اینا گفتند:

"مانَدری تَقول..." ما نمیفهمیم چی میگی! اما یه وقت صدای گریۀ علی بلند شد رباب دیگه بی قرار شده ... طاقت گریه های علی رو نداره " فَالتَفَتَ الحُسَینُ علیه السلام" آقا یه وقت متوجه خیمه ها شد "فَإِذا بِطِفلٍ لَهُ یَبكی عَطَشاً ..." دید بچه شیرخواره ش داره های های های گریه میکنه.

من نمیدونم رباب چه حالی داشت ولی هر مادری بود یه کم دلش آروم میشد. میگفت الان بچه رو بابا میگیره.سیراب میکنه.

شاید اینجا رباب خوشحال شد. "فَأَخَذَهُ عَلى یَدِهِ..."بچه رو روی دست بلند کرد صدازد: "یا قَومِ، إن لَم تَرحَمونی فَارحَموا هذَا الطِّفلَ" اگر به من رحم نمیکنید به این طفل رحم کنید هنوز صحبتش تمام نشده بود تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد ..." "فَرَماهُ رَجُلٌ مِنهُم بِسَهمٍ" حرمله مهلت نداد ... تیر را پرتاب کرد . "فَذَبَحَهُ...." گوش تا گوش علی را .... حالا صدا بزن:حسین ....

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 776 زمان : نظرات (0)

از غمت ذره ذره آب شدم

گل نبودم ولی گلاب شدم

هر زمانی که آب نوشیدم

یادت افتادم و کباب شدم

آقا از غمت سال ها گریستم

و در غم عشق تو شراب شدم

پشت پایی زدم به هرچه که هست

تا که از عشق تو خراب شدم

تا که احرام اشک را بستم

جزو زوار تو حساب شدم

پادشاهِ زمینی شدم

وقتی به غلامیت انتخاب شدم

من دعای قنوت زهرایم

آن دعایی که مستجاب شدم

هر کجا شیرخواره ای دیدم

بی قرارِ غم رباب شدم

خدا رحمت کنه مرحوم آیت الله حق شناس می فرمود: هر وقت گره به کارِتون خورد زود برید در خانه ی شیرخواره ی اباعبدالله،یه اربعین نشست روز آخر حضرت رو ملاقات کرد،عرض کرد: آقا مَردم گرفتارن...میگه: ابی عبدالله خطاب کرد: مگه این مردم علی اصغر منو ندارن اینقدر گرفتارن؟...

امشب ما اومدیم همه غم هامون رو کنار گذاشتیم،حاجت داشتیم، گفتیم: حاجت نمیخوایم،امشب اومدیم برا اون بچه ای گریه کنیم،که همه بی تابش بودن،اگه بچه گریه کنه یا باید شیرش بدن بخوابه یا باید آب بهش بدن آروم بگیره،دیدی با بچه بازی میکنی با پنجه هاش انگشتتو میگیره،اینقد دیگه این بچه ضعیف شده بود این انگشتای دستش دیگه حرکت نمیکرد...میخوام برات نقاشی بکشم،میخوام برات نشون بدم،چندتا خیمه است،این خیمه خیمه ی زینبه،این خیمه خیمه ی حسینِ،یه خیمه، خیمه ی علی اکبرِ،یه خیمه خیمه ی نجمه و قاسم،چندتا خیمه خیمه ی اصحابن،اما جلوتر از همه خیمه ها خیمه عباس،معناش و میدونی یعنی چی،یعنی هرکی میخواد سمت حسین بره باید از عباس گذر کنه،یه خیمه خیمه ی رباب،اما خودمونی بگم،هیچ کدوم زنا تو خیمه خودشون نیستن،همه جمعشون جمع تو خیمه رباب،همه اومدن علی رو آروم کنن......

تو خیمه ها غوغاییه، همه به فکر آبن

تموم زن ها اومدن، تو خیمه ی ربابن

رقیه نازش میکنه، بخواب گل بهارم

داداش کوچولو آب میخای؟ از چشام آب میارم

چقد باباهاتون رو دوست دارید؟ جوونا! اگه یه وقت بشنوی یکی حرف باباتون رو زمین انداخته چیکار میکنی؟اگه بفهمی یکی به حرف بابات خندیده چیکار میکنی،اگه ببینی بابات از یکی خواهش کرده روشو زمین انداخته چیکار میکنی؟...

بچه شیرخواره نمیتونه گردن بگیره،آی جوونا! ارباب فرمود:اگه میشه این بچه رو خودتون ببرید سیرابش کنید بیاریدش....میدونی چیکار کردن؟شروع کردن هلهله کردن،بچه ای که توان نداشته باشه، دیگه سر آویزان،همچین که سر آویزان شد،بچه رو بالا گرفت،یه وقت دیدن نانجیب صدا زد: حرمله!چه کنم امیر؟پدر رو بزنم یا پسر رو؟ گفت: اگه پسر رو بزنی پدر خودش میمیره...حسین یه لحظه دید بچه رو دستش داره بال بال میزنه...الهی برات بمیرم حسین...،همچین که حرمله تیر به این بچه زد،میخوام بهت بگم چرا حسین میرفت سمت خیمه برمیگشت،یه وقت دیدن حسین عبا رو سر کشید،هی میومد سمت خیمه ،میدید بچه داره دست و ما میزنه باز بر می گشت....

لالایی عزیزم، نخوردی تو آبی

برو پیش بابات، رو  شونش بخوابی

وای گلو، کو عمو؟

 داره تشنگی میکنه پرپرت

جون نکن، پیش من

 الهی بمیره برات مادرت

وای نرو، غنچه ام

 که دلشوره دارم برا حنجرت

عمه جونت میگه

 یکم آب میدن به علی اصغرت

لالایی برا تو ،سه شعبه میخونه

تو آغوش بابات، تنت غرق خونه

وای من، تیر زدند

 یه جوری که سر از تنت شد جدا

حلقِ تو، پاره شد

 تو خواب بودی تیر رو زدن بی هوا

وای حسین،وای حسین

 نمیتونه برگرده تا خیمه ها

حرمله، هلهله

 برا کشتنت شد چه جشنی به پا

لشگر گفت: ما یه جا دلمون به حال حسین سوخت،اونم اون وقتی بود که حرمله تیر به گلوی علی اصغر زد،هی میرفت سمت خیمه بر میگشت،یه وقت دیدن اومد پشت خیمه،خدا نیاره بابا با دست خودش قبر بچشو بکنه،همچین که علی رو تو قبر گذاشت شنید یکی میگه: مهلاً،مهلا... اجازه بده یه بار دیگه بچمو ببینم...حسین ...

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 625 زمان : نظرات (0)

هزار جَهد بکردم که سّرِ عشق بپوشم

نبود بر سر آتش مُیَسرم که نجوشم

به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم

شمایلِ تو بدیدم ، نه عقل ماند و نه هوشم

مرا به هیچ بدادیُ من هنوز برآنم

به هیچ بدادی یعنی هیچ منزلتی و جایگاهی نداشتم که بخوام شبا بیام تو روضۀ ابی عبدالله کنار شما برا جدِ غریبتون گریه کنم ...

مرا به هیچ بدادیُ من هنوز برآنم

که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم

امشب زن و مرد هر کجا نشستن ، شبِ باب الحوائجِ .. یک صدا آقاشونُ صدا بزنن :یا صاحب الزمان .. یا صاحب الزمان ..

یک پسر داشتم ای وای چه آمد سر من

رفته ای گل پسرم کو پسرِ دیگر من

آب خوش کِی رود از راهِ گلویم پایین؟

گوییا تیر سه شعبه ت درید حنجرِ من

بندِ قنداقت خبر می دهد از سر درون

دیدم آمادۀ میدان شده جنگاورِ من

تا صدایِ هَل مِن ناصر .. ابی عبدالله رو شنید ، یه وقت دیدن علی خودشُ از گهواره بیرون انداخت ..

کاش میشد بفروشند کمی آب به من

حیفِ لبهایِ تو نفرین به زر و زیورِ من

تشنه بودیُ مرا شیر نبود اما کاش

دست کم شور نبود اشکِ دو چشم تر من

علی جان! همه حرفا برا اون لحظه ای ست که ابی عبدالله بدنُ برداشته آورده پشت خیمه ها ..

جای اینکه به تنت خاک بریزد ای کاش

خاک می ریخت علی جان پدرت بر سر من

دید ابی عبدالله شرمنده کنارِ رباب سرشُ پایین انداخت. خدا برا هیچ بابایی نیاره .. پدربزرگ شهید مقدسیان ، ایشون نقل می کردند که یه شب از روضه داشتم برمیگشتم دیدم زیر بارون یه بابایی یه بچه ای رو در آغوش گرفته، مثل ابر بهار ، داره گریه می کنه . گفتم کاری از دست من برمیاد؟ گفتم شاید بچه مریضه خرجِ دوا دکتر نداره ، کاری میتونم برات بکنم؟ گفت نه دیگه کار از کار گذشت .. مادرش میخواست باهام بیاد گفتم تو باش تو خونه ، من می برمش دکتر برش میگردونم چیزی نیستش ، بچه تو دستم پرپر  زد .. حالا روم نمیشه برگردم خونه ...

همۀ روضۀ علی اصغر یه طرف این روضه یه طرف ... یه وقت دیدن حسین وسط میدان به چه کنم ، چه کنم افتاد .. یه قدم میاد سمت خیمه ها دوباره برمیگرده .. اما تا نگاه کرد دید ابی عبدالله سر به زیر انداخته گفت آقاجان:

صد پسر داشته باشم به رهت خواهم داد

تا که باشد به سلامت سر تو ، سرور من

بچه رو می خوان دفن کنن ... گفت بارالها

حسین از آن عشقی که ز تو منفک است می ترسد

قبر اما عجیب تاریک است پسرم کوچک است

روی این سر چگونه سنگ لحد،مثل اهل قبور بگذارم

آه باید به جای گهواره پسرم را به گور بگذارم

آداب دین ماست باید یک به یک انجام بشه "اِسمَع، اِفهَم علی اصغر من! .." این صدای گرفتۀ باباست .. به تنِ خسته ام نگاه نکن ... روحِ من هم کنار تو آنجاست .. پسرم ..

محض تسکینِ مادرت به تنت کاش می شد دوباره جان بدهم

بازویِ کوچکُ نحیفت را ، من چگونه تکان تکان بدهم؟

هق هق من دوباره می شکند این فضایِ غریبُ ساکت را

با چه رویی بخوانم ای پسرم بر تن تو نماز میت را؟

سنگ پرتاب کرده اند این قوم،سوی آن گونه های صیقلی ام

بارالها خودِ تو شاهد باش غیر خوبی ندیدم از علی ام

خاک میریزمُ نمی خواهم بزنم حرف هایِ آخر را

وقتِ غسل و حُنوطِ تو دیدم ، میدهی بوی شیر مادر را

لالا لالا ، آروم باش یه ذره عزیزِ دلم

لالا لالا ، نزن لبهایِ خشکتُ رویِ هم

لالا لالا ، داره مادرت می بینه از حرم

شما نوکرایِ امام حسین دارید گریه می کنید ، بچه ها می بینن می ترسن .. ابی عبدالله بچه رو ، رو دست گرفت ، تا میومد حرف بزنه همه هلهله می کردن ..

لالا لالا ، آروم باش یه ذره عزیزِ دلم

لالا لالا ، نزن لبهایِ خشکتُ رویِ هم

لالا لالا ، داره مادرت می بینه از حرم

شرمندتم علی جون ، قلبِ من رو نسوزون

دور لبهات عزیزم ، زبونت رو نچرخون

می دونم تشنه هستی ، چند روزِ شیر نخوردی

رو دوشم سر بذار تا ، جایِ آب تیر نخوردی

لالا لالا علی جان .. لالا لالا علی جان ..

خیلی سخته ، برا غربتِ تو نبارم علی

خیلی سخته ، که چشماتو رو هم بذارم علی

خیلی سخته ، که تیر از گلوت دربیارم علی

خیلی در هم شکستم ، خیلی از پا نشستم

با این دستایِ لرزون ، میفتی از رو دستم

روی دستم سر تو ، روی دست پیکر تو

من چی بدم جوابِ ، اشکایِ مادرتو

لالا لالا علی جان .. لالا لالا علی جان ..

وقتی مختار یک به یک قتله رو داشت محاکمه می کرد ، سنگدل ترین اینارو بیرون آورد ، گفت ببینم جایی بود توام دلت به حالِ حسین بسوزه؟ گفت امیر فقط یه جا .. وگرنه من کسی بودم هر جا کنار هر کشته ابی عبدالله میومد کف میزدم .. هلهله می کردم .. فقط یه جا دلم سوخت ، دیدم عبارو رو بچه انداخته .. میخواد بیاد سمت خیمه ها روش نمیشه .. دیدم اومد پشتِ خیمه ها نشست رو خاکا .. با غلافِ شمشیر داره یه قبر کوچیک ...

خیلی سخته ، ولی دیگه چاره ندارم علی

خیلی سخته ، تنت رو به صحرا سپارم علی

خیلی سخته ، رگاتو رویِ خاک بذارم علی

زیر خاکا که باشی ، از اسبا در اَمونی

دشمن کاشکی نذاره ، رویِ قبرت نشونی

این روضه خیلی سخته ، این روضه جان گدازه

الهی که نبینم ، چشمت رو نیزه بازه ..

لالا لالا علی جان .. لالا لالا علی جان ..

اگر گهواره را پس داده بودن

دلش خوش بود با طفلی خیالی

لالایی .. لایی لایی لایی لایی

امشب مادرا با خانم رباب یه بارم شده بگن ..

لالایی .. لایی لایی لایی لایی

بدم المظلوم ... بدم المظلوم .. اللهم عجل لولیک الفرج

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 331 زمان : نظرات (0)

ای مشعل محفل الستم

وی گشته علَم، به روی دستم

خون گلویت نمی‌گذارد

تا بُعد زمان دهد شکستم

ای خندۀ فتح، بر لب تو

خون تو، قوام مکتب تو

شش ماهۀ من اگر چه فردی

تو مرد شهادت و نبردی

سرباز همیشه فاتح من

لبخند بزن که فتح کردی

تا داد تـو بر فلک رسانم

خون تو به آسمان فشانم

از خون گلو، کنم نگارت

تا خود ببرم، حضور یارت

هم، دوش من است قتلگاهت

هم، سینه من بوَد مزارت

قلب پدر است، حائر تو

زوّار مننــد، زائـر تـو

همه سوال می کردن از امام سجاد علیه السلام...بچه ی منو کجا دفن کردی؟بابای من کجاست ؟ عموم کجاست ؟قاسم کجاست ؟ علی اکبر کجاست ؟رباب سوال کرد آقا جان! بچه ی منو کجا دفن کردی ؟ فرمود: رو سینه ی بابام خوابوندیمش ...

بر آب وضوت، خون فشاندی

بر دوش پدر نماز خواندی

پیغام مرا ز حلق خونین

بر گوش جهانیان رساندی

مظلوم‌ترین شهید بابا

لبخند بزن امید بابا

ای کوثر مصحف شهادت

لبخند تو بهترین عبادت

حیف است که کشته‌ات بخوانم

امروز، تو یافتی ولادت

هر چند که شد صدات خاموش

خون تـو نمـی‌شود فـراموش

هفتاد بهشت را، دری تو

هفتاد فرشته را، پری تو

هفتاد ذبیح را، تو شاهد

هفتاد سپهر اختری تو

خون گلویت، مرا وضو داد

حتی به شهادت آبرو داد

از خون گلو، خضاب کردی

خون، بر جگر رباب، کردی

در عین سکوت، آب‌ها را

از العطشت، کباب کردی

زخـم گلـویـت سـزد بـخندد

چون دوست تو را چنین پسندد

دریای نخورده آب، اصغر !

خجلت زده‌ات رباب، اصغر !

از تیر سه شعبه آب خوردی

سیراب شدی، بخواب اصغر!

کشتنـد ز داغ تو، مرا هم

گشتیم شهید هر دو با هم

معراج تو از تو تا حسین است

در خون تو نقشِ «یا حسین» است

تنها تو شوی به دست من دفن

تشییع تو نیز با حسین است

آن روز که روز حشر کبراست

قنداقه تو به دست زهراست

قربان صورتش....

طفلی که شکل فاطمه بوده است سیرتش

حالا  سیرت این بچه چه طور شبیه فاطمه است ؟ وقت گفت هل من ناصر ینصرنی ...ناله از خیمه ها بلند شد .حسین برگشت به خیمه ،خواهر مگر نگفتم داد نزنید ؟ فرمود آقاجان! تا گفتی: من بی یارم این بچه غلت زد، خودش رو از روی گهواره زمین انداخت .بابا منم ببر...من نمردم هنوز...هنوز یه علی تو بساطت داری ...من علی اصغرتم ...شمشیرت منم ...منو ببر کمکت کنم .

قربان صورتش 

طفلی که شکل فاطمه بود ه است سیرتش

هرچند که کودک است

  اما نگاه کن به علی رفته هیبتش....

روضه خونای کوچه گرد کیا یادشونه ؟می پرسیدیم، بیشترین روضه ای که میخونید چیه ؟  می گفت: روضه موسی بن جعفر علیه السلام باب الحوائج ...روضه قمر بنی هاشم علیه السلام باب الحوائج ...روضه ام البنین علیها سلام ...ای جان ...بیشترین روضه ای که میخونید ؟هر کی گرفتاره سراسیمه میاد میگه: یه  روضه ی علی اصغر، از لای چهارقدش یه پولی به من میده میگه یه روضه علی اصغر برا من بخون ...

بابَ الحوائجی ...

یک قطره ی کم است ز موج کرامتش ...

دوزخ شود بهشت

در حشر اگر جلوه کند با شفاعتش

از فرش تا به عرش

عالم تمام غرقِ دریای رحمتش

خدا به پنجه ی مشکل گشای اصغر داد

تمام سلطنت خویش در ازای حسین

جمع ملائکه صف بسته اند

بین نمازِ جماعتش

در فقه کربلا

ثابت شده است بر همگان مرجعیّتش

وقت تلظّی است

اهلِ کلام، تشنه ی فنّ بلاغتش

با حرف نزدنش یه بلاغتی به خرج داد که باباش احتجاج کرد فرمود :اَما تَرَونَه کَیفَ یَتَلَظّی عَطَشا...؟!ببین داره لب به هم میزنه ...

آمد حسین

 با زیباترین فراز کتاب هدایتش

یک قطره آب خواست

 افسوس اهلِ کوفه نکردند اجابتش

لیتکم فی یوم عاشورا جمیعا تَنظُرونی ...آی مردم کاش شما عاشورا بودید ...کیف اَستَسقی لِطِفلی ...برا بچه ام آب خواستم .فَاَبَوا اَن یَرحَمونی ... از اینکه به من رحم کنن ...

یک قطره آب خواست

 افسوس اهلِ کوفه نکردند اجابتش

آری نسیم هم

 خیلی مراقب است زمانِ زیارتش

 سربسته است حرف،اهل کنایه باش

لطیف است صورتش

یعنی تا امشب لبهاش ترک نداشت ..

بیچاره مادرش ..

جان میکَند عزیز دلش در برابرش

لعنت به حرمله

میشد بلند،نعره الله اکبرش

یک شعبه داشت ...آه ...

اما نگاه کرد به آن تیرِ دیگرش

بر روی دستِ شاه یک روضه بی سر است

که خواندند اصغرش...

قنداقه پاره شد...

محکم رسید تیر و به هم ریخت پیکرش

از استخوان گذشت

آری برید از سه طرف هر سه خنجرش

تیر سه شعبه بُرد

از صورتش کمی و تمامیِ حنجرش

افتاد بر زمین

 از روی شانه های علی بر زمین، سرش

می آید از گلو

همراه خون صدای نفس های آخرش...

یک سر به نیزه رفت...

پیش نگاهِ حرمله... بیچاره مادرش ...

عمرش به سر رسید...

وقتی به مادرِ علی اصغر خبر رسید

یک باره پیر شد

از انتهای خیمه زنی تا  به در رسید

شش ماهه دیدی یا نه ؟ حتما دیدی ...به حق علی اصغر امام حسین همه مریضا نه بچه ها، بزرگترا ...بیماری های روحی و روانی همه مریضی ها با دست علی اصغر شفا پیدا میکنه .همیشه  این یادت باشه تیر آخر تو چله کمان همینه .هر موقع خیلی گرفتار میشی برو زیر آسمان از رو بیچارگی سه بار بگو یا حسین ...

زیر این آسمانی که یه روز اربابت دود میدید... عالم فدای آقای من و شما ..سه چهار سال اول عمرشون ابی عبدالله خیلی کم حرف میزدن .اصلاً کم حرف بودن ابی عبدالله.... سه چهار سال اول ابی عبدالله حرف نمیزد .فقط برای باباش و مادرش ، فقط برای جدش رسول خدا شیرین زبانی می کرد .فقط برای امام حسن .فقط برای اصحاب نزدیک .کسی نمیشنید امام حسین زیاد صحبت کنه .وقار رو ببین .کشته منو ...

یه روز تقریبا چهار سالش بود ابی عبدالله دیگه خیلی تو مدینه یاوه گوها شروع کردن حرف زدن ک شنیدیم پسر علی مشکل گفتگو و حرف زدن داره.زبونش میگیره .نمیتونه حرف بزنه .لال شده ...یواش یواش پیغمبر ناراحت شدن یه روز تو مسجدالنبی بعد از نماز رسول خدا منبر تشریف میبردن .یه روز بعد از نماز اشاره کرد حسین جان منبر برو .خطبه ای خواند در سن چهار پنج سالگی ...همه مبهوت ...علمای علم بلاغت همه موندن ....برا شما حرف نمیزنه ..اما خوب برا زینبش لالایی میخونه ...

اومدن خدمت پیغمبر گفتن: آقاجان! ما همه زراعتمون سوخته ،بیچاره شدیم  ، از سمت عراق آمده بودن ،یا رسول الله! دعا بفرمایید.بعضی جاها نوشتن خدمت امیرالمومنین رسیدن و تو کوفه بود .مولا فرمود :  حسین جان یه دعای استسقا براشون بخون .گناه دارن ...اونایی که قائل ان تو کوفه بودن میگن: حسین! دست بلند کرد گفت: ربنا ...گفت ربنا آسمون ابری شد ....

نفس ببین،به شروع  دعای استسقاء

گرفت بارش رحمت ز ربنای حسین

همه به دست و پاش افتادن، آقا جان!  ممنونتیم . خودمون نوکرتیم .ایشالله یه روز جبران کنیم .جبران کردن ....

 امام خمینی فرمود : تکلیف ما را سیدالشهدا معلوم کرده است.... آقایی که تکلیف برا عالم مشخص میکنه همچین تیر به گلوی بچه اش خورد ، یه قدم طرف خیمه رفت،به رباب چی بگم ؟باز برمی گشت،...آب دیگه به کار بچه نمیاد ...ردپای حسین رو میدیدی میفهمیدی چقدر این آدمی که اینجا رفته مضطر شده...

آخر  دور شد از خیمه . رفت پشت خیمه ها ...بدن رو روی زمین خوابوند .تیر رو از تو بازو و گلو کشید ...آخه گلو به بازو دوخته شد با تیر ...با یک دست با غلاف خنجر قبر کوچکی کند .آخه میدونه اینا با اسب رو بدن ها میتازن .این بدن طاقت نداره .بدن شیرخواره رو توی قبر گذاشت، اومد خاک بریزه یه وقت دید مادرش صدا میرنه: آقاجان! من با بچه ام خداحافظی نکردم ،بذار یه بار دیگه بچه ام رو ببینم ...

هرکس که دید رأس تو را روی نیزه ها...

آهی کشید و گفت که بیچاره مادرش ....

حسیــــن...وااااااااای....وااااااااای....

اگر دشمن بر این صحرا بتازه

دیگه چیزی از این پیکر نمونه ...

حسیــــــن... حسیــــن ...وااای ...واااای...

سر تو قاتل مادر شده نیزه نشین

بس که افتاد زمین

سر نیزه بزرگ است برای سر تو

به فدای سر تو

دیدم از تیر  سه شعبه گلم از خواب پرید

گوش تا گوش درید

نعشه های بدنت

بچه ها دست بابا خونی شده

گمونم شیش ماهه قربونی شده

عباشو بروی اصغر کشیده

حسینن حسین حسین

میروی قدری آرام تر

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 509 زمان : نظرات (0)

عطر تو زینت فضای روضه ها، مهدی بیا
هجر تو از پا می اندازد مرا، مهدی بیا
مهربان تر از پدر و مادر به فرزندان تویی
العجل ای بهترین بابای ما، مهدی بیا
فَلاَندُبَنَّکَ از دردِ فراق
وَ لَأَبْكِیَنَّ  صَبَاحاً وَ مَسَاء، مهدی بیا
به تقاص خون جدت یا لثارات الحسین
زودتر با ذوالفقارِ مرتضی،مهدی بیا
جان به لب آمد ولی نامت نیافتد از لبم
عمر من آمد به سر با ذکر یا مهدی بیا
صبح عاشورا نشد پس وعده ی ما اربعین
درمسیرِ از نجف تا کربلا،مهدی بیا
شیرخواری با گلوی خشک  و با چشمان تر
از دل گهواره میخواند تو را مهدی بیا

با سینه ای گرم از شکایت حرف دارم

ای آسمان امشب برایت حرف دارم

ای آسمان چشمان هستی پر ستاره است

امشب شب گریه برای شیر خواره است

حتی اگر در این عطش  عمدی نداری

ای آسمان تو هم باید بباری

باید بباری تا علی اصغر بماند

شش ماهه ای در دامن مادر بماند

ای آسمان بشنو صدای آب آب است

این آخرین لالاییِ طفل رباب است

لب تشنگان را قطره ای یاری نکردی

ای آسمان در کربلا کاری نکردی

درکربلا آبی اگر هست آب دیده است

مهمان نوازیها به تیغ آبدیده است

جز اشک آبی در حرم بهر وضو نیست

دور و بر این خیمه ها دیگر عمو نیست

رنگ از رخ مهتاب رفته برنگشته

سقّا بسوی آب رفته برنگشته

در کربلا مردی و نامردی محک خورد

ازتشنگی لبهای اربابم ترک خورد

گم شد میان هلهله هل من معینش

امّا رسید از خیمه یار آخرینش

طوفان ترین فریاد خاموش  است این طفل

قنداقه برتن،نه،کفن پوش است این طفل

لبهاش باز و بسته شد عالم به هم ریخت

وقتی تلظّی کرد لشکر هم به هم ریخت

وقتی بچه رو روی دست بلند کرد ،یه عده که سنگدل بودند  وقتی نگاه کردند بچه روی دست ارباب بلند شده، بچه اینقدر توان نداشت سر رو روی تن نگه داره،از هر طرف می گرفت سر یه طرف می افتاد، فرمود: ببینید: اگه آب هم بهش برسونید میمیره... امّا برای دل خوشی مادرش... منتظرِ در خیمه...."منّوا عَلَینا" همه عالم از ابی عبدالله منت میکشند،حسین مقابل دشمن ایستاده میگه: "منّوا عَلَینا" منت بذارید بر من...منت سرش گذاشتن، هنوز حرفهای ابی عبدالله مونده، دید بچه داره دست و پا میزنه، نگاه کرد "فَذُبِحَ الطِفلُ مِن الورِید اِلی الورید ، مِن الُذُنِ اِلیَ الاُذُن..."

یک سو نگین عرش برروی زمین بود

یک سو ولی تیر و کمانی در کمین بود

از ماهی آخر تُنگِ آبش را گرفتند

حتی از این صحرا سرابش را گرفتند

عبّاس را می دید با مشکی پراز آب

سرگرم رؤیا بود خوابش را گرفتند

شاید پدر میخواست برگردد به خیمه

با تیر حقّ انتخابش را گرفتند

با قصد قربت بچّه ای را ذبح کردند

تکبیر گفتند و ثوابش را گرفتند

ای کاش هلهله میکردند، حرمله تیر سه شعبه میزنه، تکبیر میگفتند....

نیلوفران غنچه ای میرفت بالا

بردست بابا پیچ و تابش را گرفتند

شیرین ترین تصویرها تلخ است اینجا

لبخند میزد گل، گلابش را گرفتند

هرچند روضه روضه طفلی رضیع است

اندازه یک کربلا داغش وسیع است

با آتش خورشید از پا تا سرش سوخت

از تشنگی گلبرگهای پرپرش سوخت

قبل از تکان آخر و پاشیدن خون

از ضربه ی تیر سه شعبه حنجرش سوخت

خون گلو بر صورت ارباب پاشید

یک لحظه از گرمای خون چشم ترش سوخت

لبخند او از گریه اش جان سوز تر بود

قلب پدر از خنده های آخرش سوخت

یک ساعت بعد از حرم گهواره اش رفت

درخیمه ها چادر نماز مادرش رفت

لالایی

 بخواب روی دستم علی جون لالایی

دلم رو با خندت نسوزون لالایی

زبون دور لبهات نچرخون لالایی

لالایی دعا کن که بارون بباره

عمو جون  برات آب بیاره لالایی

آخه مادرت شیرنداره لالایی

لالایی الهی که بابات کنارت بمیره

لالایی نشد که کمی آب برا تو بگیره

لالایی حالا جای شیر توگلویِ تو تیره

خدابرا هیچ مردی نیاره شرمنده ی زن و بچه اش بشه، اگه بچه یه چیزی بخواد میگه بابا برات میگیرم... تا بچه رو دادند، ابی عبدالله فرمود: رباب برگرد خیمه ان شاالله سیرابش می کنم میارم ....یه قطره آب به بچه میدن.... آب روی من بستن....

عزیزم شده مقتل تو روی دوشم

میاد صدا مادرِ تو بگوشم

دیگه روم نمیشه باهاش روبرو شم لالایی

لالایی تو که طاقت سُمّ  مرکب نداری

لالایی برات پشت خیمه میسازم مزاری

می ترسم که پیدات کنه نیزه داری

وقتی بچه رو داشت پشت خیمه دفن می کرد، یه نفر از سپاه دشمن دست از جنگ کشید، ایستاده بود ابی عبدالله رو خیره خیره نگاه میکرد... وقتی اومدن برای غارت خیمه ها،همون نانجیب پشت خیمه ها اومد نیزه رو محکم تو خاک می زد....

لالایی می ترسم بشه منبرت روی نیزه

می ترسم نمونه سرت روی نیزه

دعا کن برا مادرت روی نیزه

دیدند ابی عبدالله سریع بچه رو زیر عبا گرفت یک قدم میاد سمت خیمه ها باز بر می گرده، "تو عالم هر کی به چه کنم  می افته در خونه ی حسین میره" وسط میدون خود حسین به چه کنم افتاد،خدا برم سمت خیمه جواب مادرش رو چی بدم؟... دیدن اومد پشت خیمه نشست روی خاکها علی رو نگاه می کنه با غلاف شمشیر یه قبر کوچولو کند، همچین خواست داخل قبر بذاره، دید مخدرات بیرون اومدن، از یه طرف زینب میگه: داداش!... از یه طرف رباب.... دیدن رقیه  هم داره میاد.... بابا! صبر کن....

 

تعداد صفحات : 7

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 25
  • تعداد اعضا : 346
  • آی پی امروز : 389
  • آی پی دیروز : 313
  • بازدید امروز : 4,548
  • باردید دیروز : 2,722
  • گوگل امروز : 7
  • گوگل دیروز : 28
  • بازدید هفته : 19,722
  • بازدید ماه : 100,342
  • بازدید سال : 1,310,266
  • بازدید کلی : 19,816,094